نيمي از سنگها ، صخره ها ، کوهستان را گذاشته ام
با دره هايش ، پياله هاي شير
به خاطر پسرم
نيم دگر کوهستان ، وقف باران است .
دريائي آبي و آرام را با فانوس روشن دريائي
مي بخشم به همسرم .
شب ها ي دريا را بي آرام ، بي آبي
با دلشوره هاي فانوس دريائي
به دوستان دوران سربازي که حالا پير شده اند .
رودخانه که مي گذرد زير پل
مال تو
دختر پوست کشيده من بر استخوان بلور
که آب ، پيراهنت شود تمام تابستان .
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف
را به کوير بدهيد ، ششدانگ
به دانه هاي شن ، زير آفتاب .
از صداي سه تار من
سبز سبز
پاره هاي موسيقي که ريخته ام در شيشه هاي گلاب و گذاشته ام
روي رف يک سهم به مثنوي مولانا
دو سهم به " ني " بدهيد .
و مي بخشم به پرندگان
رنگها ، کاشي ها ، گنبدها
به يوزپلنگاني که با من دويده اند
غار و قنديل هاي آهک و تنهائي
و بوي باغچه را
به فصل هايي که مي آيند
بعد از من
No comments:
Post a Comment