Saturday, October 20, 2007

ارثيه










نيمي از سنگها ، صخره ها ، کوهستان را گذاشته ام


با دره هايش ، پياله هاي شير


به خاطر پسرم


نيم دگر کوهستان ، وقف باران است .


دريائي آبي و آرام را با فانوس روشن دريائي


مي بخشم به همسرم .


شب ها ي دريا را بي آرام ، بي آبي


با دلشوره هاي فانوس دريائي


به دوستان دوران سربازي که حالا پير شده اند .


رودخانه که مي گذرد زير پل


مال تو


دختر پوست کشيده من بر استخوان بلور


که آب ، پيراهنت شود تمام تابستان .


هر مزرعه و درخت


کشتزار و علف


را به کوير بدهيد ، ششدانگ


به دانه هاي شن ، زير آفتاب .


از صداي سه تار من


سبز سبز


پاره هاي موسيقي که ريخته ام در شيشه هاي گلاب و گذاشته ام


روي رف يک سهم به مثنوي مولانا


دو سهم به " ني " بدهيد .


و مي بخشم به پرندگان


رنگها ، کاشي ها ، گنبدها


به يوزپلنگاني که با من دويده اند


غار و قنديل هاي آهک و تنهائي


و بوي باغچه را


به فصل هايي که مي آيند


بعد از من

No comments: